فایل فلش X.VISION مدلLE-42KD20

فایل تست شده مخصوص پارت نامبر این مدل مین برد هست .

توجّه : ((حتماً قبل از کپی برداری نرم افز از فایل اصل تلویزیون خود بکاپ بگیرد))

کد لینک خرید نرم افزار:535440

 

255/000 تومان

دُهن الحنظل الاصلی (روغن هندوانه ابوجهل اصلی)

این محصول توسط عطار پیشکسوت تایید شده است

خرید و فروش روغن های گیاهی

به صورت 500 % ارگانیک و بهداشتی به همراه برگه آنالیز عرضه می گردد...

  کدمحصول:534062

مقدار کل28عدد

2200 تومان

عسل وحشی تهیه شده از بیشها و باغات اطراف دزفول استان خوزستان

مقدار موجودی 12/6 کیلو دوازده کیلو و ششصد کرم با شاخه محاسبه شده و بدون احتساب ظرف عسل

البته همان طور که میبینید شاخه ها تا حد امکان برداشته شده

و مقدار خیلی کمی که واقعا شاخه های مانده به آسانی قابل حذف و یا بررداشتن نیست

قیمت هر کیلو عسل 800 وتمان هست

  کدمحصول:534068

مقدار کل12کیلو

800000 تومان


نوشته شده توسط : كريم شريفي

یارانه نقدی شهریور ساعت ۲۴ یک شنبه به حساب سرپرستان خانوارها واریز و قابل برداشت خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل سازمان هدفمند سازی یارانه ها با صدور اطلاعیه ای زمان واریز مرحله 79 یارانه نقدی که مربوط میشه به شهریورماه را اعلام کرد.

متن اطلاعیه بدین شرح است:

احتراماً ؛ به اطلاع مردم شریف ایران میرساند "هفتاد و نهمین" مرحله یارانه نقدی مربوط به شهریور ماه سال جاری به ازای هر نفر 455.000 ریال به همراه افزایش حداقل مستمری خانوارهای مددجویان تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی(ره) و سازمان بهزیستی کشور ساعت 24:00 روز یکشنبه مورخ 1396/06/26 به حساب سرپرستان محترم خانوارها واریز و قابل برداشت خواهد بود.



:: موضوعات مرتبط: زمان دقیق واریز یارانه نقدی , ,
:: بازدید از این مطلب : 674
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 27 شهريور 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

دنج احساس خوب

یک وقتهایی بنشین و خلوت کن با تمام سکوت هایت…

نگاه کن به اطرافت…

به خوشبختى هایت…

به کسانی که میدانی دوستت دارند…

به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند…

و به خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت…

گاهی یک جای دنج انتخاب کن…

گاهی یک جای شلوغ…

آرامش را در هر دو پیدا کن…

هم درکنار شلوغی آدم ها…

هم درکنار پنجره ای چوبی و تنها…

دل مشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن…

باران را بی چتر بشناس…

خوشحالی را فریاد بزن…

و بدان که تو" بهترینى"



:: موضوعات مرتبط: نابترین جملات مفهومی , ,
:: بازدید از این مطلب : 688
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 14 شهريور 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

 

اس ام اس کوبنده و سنگین

 

 

عزیــــــــــزم فکر نکن با رفتنت جات خالیه …
نه تنها جات خالی نیست بلکه سر اینکه کی بیاد جات بشینه دعواست !!! بعله …

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس کوبنده و خفن ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

مسخره ترین سوالی که میشه از یکی پرسید:
میتونم بهت اعتماد کنم ؟!
در تاریخ حتی یک مورد هم نوشته نشده که کسی در پاسخ گفته باشد : نه من صلاحیت ندارم و آدم امانت داری نیستم!
این را باید بفهمید نه اینکه بپرسید!!!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس کوبنده عاشقانه ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

یادش بخیر اون زمان میگفت نفسمی ، بدون تو نمیتونم …
حالا خودش دستگاه اکسیژن شده واسه بقیه !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس تیکه دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

زمانی آرزوی هر روز دیدنت را داشتم،
اما هر روز ندیدنت آرزوی امروز من است . . !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس کوبنده و تیکه دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اینی که من دارم می کشم ، درد بی تو بودن نیست …
تاوان با تو بودنه !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس مفهومی عمیق و کوبنده ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

رفتنت را خیالى نیست
فقط مانده ام چگونه در چشمانى به آن زلالى،
جا داده بودى آن همه دروغ را !



:: موضوعات مرتبط: جملات کوبنده سنگین , ,
:: بازدید از این مطلب : 315
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 7 شهريور 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

 

اس ام اس کوبنده و سنگین

 

 

آدما وقتی تو را خشمگین می سازند که یا برات مهم اند و یا خودت را برای آن ها مهم می دانی . . .
من خیلی وقت است که خشمگین نمی شوم . . . !

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس کوبنده ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

تمـــام غصــه هــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم!
بـــالا مــی آورم
طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد…!

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس کوبنده جدید ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

هر دو از ته دل می گوییم
من حرف هایم را
تو دروغ هایت را …

 

◊◊ اس ام اس کوبنده و سنگین | جملات کوبنده عاشقانه ◊◊

 

تقصیر برگ ها نیست ، آدم ها همینند !
نفس می دهی ، لهت می کنند . . .

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس کوبنده عاشقانه ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

نه حرفی برای گفتن …
نه امیدی برای ماندن …
نه پایی برای رفتن …
نه تمایلی برای دوباره ساختن …
تو از اول هم هیچ نداشتی !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس تیکه دار سنگین ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

بـــــعضی ها را دَر جوب بایــَد شــُست
تــا لــَجن ها هَمه خوشحــال شــَوند کــه
کــَـثیف تـــَر اَز خوُدشــان هَم هــَست . . .

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ جملات کوبنده عاشقانه ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اونقد با دلم بازی کردی که دل و روده م به هم پیچید …
ببین ، حالا حالم ازت بهم میخوره !

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس مفهومی عمیق و کوبنده ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

به این که راحت دروغ میگی عادت کردم
ولی دلم میسوزه وقتی برای اثبات دروغت میگی به جون تو دوستت دارم …

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس کوبنده ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

مشکل از خود ماست !
واسه کسی که یه قدم واسمون برمی داره،
دو کیلومتر پیاده می ریم . . .

 

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس کوبنده و تیکه دار ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

 

این روزها قدم که میزنم ، منحرف میشوم به سمت چپ !
در قلب من چیزی سنگینی می کند مدام …
باید بیرون بیندازمت …

www.shavour.lxb.ir

◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ اس ام اس کوبنده جدید ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

لعنت به اون کســــی که ….
وقتـــــی بهــــش محبـــت می کنــــی …
خیــــال می کنــــه بهـــش احتیـــاج داری … !!



:: موضوعات مرتبط: جملات کوبنده سنگین , ,
:: بازدید از این مطلب : 332
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 شهريور 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

        *داستانی بسیارجالب وآموزنده ازبهلول*حتمابخونید

 

""""""""""""""""""""""""""""""""

 

*بهلول شبی در خانه اش مهمان داشت ودر حال صحبت با مهمانش بود كه قاصدي از راه رسيد. قاصد پيام قاضي را به او آورده بود. قاضي مي خواست بهلول آن شب شام مهمانش باشد. بهلول به قاصد گفت: از طرف من از قاضي عذر بخواه ، من امشب مهمان دارم ونمي توانم بيايم.*

*قاصد رفت و چند دقيقه ديگر برگشت وگفت: قاضي مي گويد قدم مهمان بهلول هم روي چشم. بهلول بيايد ومهمانش را هم بياورد.*

*بهلول با مهمانش به طرف مهماني به راه افتادند او در راه به مهمانش گفت: فقط دقت كن من كجا مي نشينم تو هم آنجا بنشين هرچه مي خورم تو هم بخور تا از تو چيزي نپرسيدند حرفي نزن واگر از تو كاري نخواستند كاري انجام نده.*

*مهمان در دل به گفته هاي بهلول مي خنديد و مي گفت: نگاه كن يك ديوانه به من نصحيت مي كند.*

*وقتي به مهماني قاضي رسيدند خانه پراز مهمانان مختلف بود. بهلول كنار در نشست ولي مهمان رفت ودر بالاي خاته نشست. مهمانان كم كم زياد شدند وهر كس مي آمددر كنار بهلول مي نشست و بهلول را به طرف بالاي مجلس مي راند بهلول كم كم به بالاي مجلس رسيد ومهمان به دم در.      غذا آوردند و مهمانان غذاي خود را خوردند بعد از غذا ميوه آوردند ولي همراه ميوه چاقويي نبود. همه منتظر چاقو بودند تا ميوه هاي خود را پوست بكنند و بخورند. ناگهان چاقوي دسته طلايي ازجيب خود درآورد و گفت: بياييد با اين چاقو ميوه هايتان را پوست بكنيد و بخوريد.*

*مهمانان به چاقوي طلا خيره شدند. چاقو بسيار زيبا بود ودسته اي از طلا داشت.* *مهمانان از ديدن چاقوي دسته طلايي در جيب مهمان بهلول كه مرد بسيار فقيري به نظر مي رسيد تعجب كردند. در آن مهماني شش برادر بودند كه وقتي چاقوي دسته طلا راديدند به هم اشاره كردند و براي مهمان بهلول نقشه كشيدند.*

*برادر بزرگتر رو به قاضي كه در صدر مجلس نشسته بود و ميزبان بود كرد وگفت: اي قاضي اين چاقو متعلق به پدر ما بود و سالهاي زيادي است كه گم شده است ما اكنون اين چاقو را در جيب اين مرد پيدا كرده ايم ما مي خواهيم داد ما را از اين مرد بستاني و چاقوي ما را به ما برگرداني.*

*قاضي گفت: آيا براي گفته هايت شاهدي هم داري؟*

*برادر بزرگتر گفت: من پنج برادر ديگر در اينجا دارم كه همه شان گفته هاي مرا تصديق خواهند كرد.*

*پنج برادر ديگر هم گفته هاي برادر بزرگ را تاييد كردند وگفتند چاقو متعلق به پدرآنهاست كه سالها پيش گم شده است.*

*قاضي وقتي شهادت پنچ برادر را به نفع برادر بزرگ شنيد يقين كرد كه چاقو مال آنهاست و توسط مهمان بهلول به سرقت رفته است. قاضي دستور داد مرد را به زندان ببرند وچاقو را به برادر بزرگ برگردانند.*

*بهلول كه تا اين موقع ساكت مانده بود گفت: اي قاضي اين مرد امشب مهمان من بود و من او را به اين خانه آوردم اجازه بده امشب اين مرد در خانه من بماند من او را صبح اول وقت تحويل شما مي دهم تا هركاري خواستيد با او بكنيد.*

*برادر بزرگ گفت: نه اي قاضي تو راضي نشو كه امشب بهلول اين مرد را به خانه خودش ببرد چون او به اين مرد چيزهاي ياد مي دهد كه حق ما ازبين برود.*

*قاضي رو به بهلول كرد وگفت: بهلول تو قول مي دهي كه به اين مرد چيزي ياد ندهي تا من او را موقتا آزادكنم ؟*

*بهلول گفت: اي قاضي من به شما قول ميدهم كه امشب با اين مرد لام تا كام حرف نزنم و اصلا كلمه اي هم به او ياد ندهم.*

*قاضي گفت: چون اين مرد امشب مهمان بهلول بود برود وشب را با بهلول بماند و فرداصبح بهلول قول مي دهد او را به ما تحويل دهد تا به جرم دزدي به زندانش بيندازيم.*

*برادران به ناچار قبول كردند و بهلول مهمان را برداشت وبه خانه خود برد و در راه اصلا به مهمان حرفي نزد  به محض اينكه به خانه شان رسيدند بهلول زمزمه كنان گفت: بهتر است بروم سري به خر مهمان بزنم حتما گرسنه است واحتياج به غذا دارد.*

*مهمان كه يادش رفته بود خر خود را در طويله بسته است گفت: نه تو برو استراحت كن من به خر خود سر مي زنم.*

*بهلول بدون اينكه جواب مهمان را بدهد وارد طويله شد. خر سر در آخور فرو برده بود ودر حال نشخوار علفها بود.*

 

*بهلول چوب كلفتي برداشت و به كفل خر كوبيد. خر بيچاره كه علفها را نشخوار مي كرداز شدت در طويله شروع به راه رفتن كرد. بهلول گفت: اي خر خدا مگر من به تو نگفتم وقتي وارد مجلس شدي حرف نزن هر جا كه من نشستم تو هم بنشين اگر از تو چيزي نخواستند دست به جييبت نبر چرا گوش نكردي هم خودت را به دردسر انداختي هم مرا. فردا تو به زندان خواهي رفت آن وقت همه خواهند گفت بهلول مهمان خودش رانتوانست نگه دارد و مهمان به زندان رفت.*

*بهلول ضربه شديدتري به خر بيچاره زد وگفت: اي خر ، گوش كن فردا اگر قاضي از تو پرسيد اين چاقو مال توست بگو نه ، من اين چاقو را پيدا كرده ام و خيلي وقت بود كه دنبال صاحبش مي گشتم تا آن را به صاحبش برگردانم ولي متاسفانه صاحبش را پيدا نمي كردم.*

*اگر اين چاقو مال اين شش برادر است آن را به آنها مي دهم. اگر قاضي از تو پرسيد اينچاقو را از كجا پيدا كرده اي مگر در بيابان چاقو دسته طلا ريخته اند كه تو آن را پيدا كرده اي؟*

*بگو پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود وهميشه بين شهرها در رفت وآمد بود ومال التجاره زيادي به همراه مي برد و با آنها تجارت مي كرد تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال و اموالش را برده اند.*

*من بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان كشته بودند وتمام اموالش را برده بودند واين چاقو تا دسته در قلب پدرم فرو رفته بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم و از آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم در هر مهماني اين چاقو رانشان مي دهم ومنتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود ومن قاتل پدرم را پيدا كنم.*

*اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كرده ام اين شش برادر پدر مرا كشته اند واموالشرا برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند و تقاص خون پدرم را پس بدهند*.

*بهلول كه اين حرفها را در ظاهر به خر مي گفت ولي در واقع مي خواست صاحب خر گفته هاي او را بياموزد. او چوب ديگري به خر زد وگفت: اي خر خدا فهميدي يا تا صبح كتكت بزنم.*

*صاحب خر گفت: بهلول عزيز نه تنها اين خر بلكه منهم حرفهاي تو را فهميدم و به تو قول مي دهم در هيچ مجلسي بالاتر از جايگاهم ننشينم و اگر از من چيزي نپرسيدند حرف نزنم واگر چيزي ازمن نخواستند دست به جيب نبرم.*

*بهلول كه مطمئن شده بود مرد حرفهاي او را به خوبي ياد گرفته است رفت و به راحتي خوابيد. فردا صبح بهلول مرد را بيدار كرد و او را منزل قاضي رساند و تحويل داد و خودش برگشت. قاضي رو به مرد كرد وگفت: اي مرد آيا اين چاقو مال توست؟*

*مرد گفت: نه اي قاضي اين چاقو مال من نيست. من خيلي وقت است كه دنبال صاحب اين چاقو مي گردم تا آن را به صاحبش برگردانم اگر اين چاقو مال اين برادران است من بارغبت اين چاقو را به آنها مي دهم.*

*قاضي رو به شش برادر كرد وگفت: شما به چاقو نگاه كنيد اگر مال شماست آن رابرداريد. برادر بزرگ چاقو را برداشت وبا خوشحالي لبخندي زد وگفت: اي قاضي من مطمئن هستم اين چاقو همان چاقوي گمشده پدر من است.*

*پنج برادر ديگر چاقو را دست به دست كردند وگفتند بلي اي جناب قاضي اين چاقومطمئنا همان چاقوي گم شده پدر ماست.*

*قاضي از مرد پرسيد: اي مرد اين چاقو را از كجا پيدا كرده اي؟*

*مرد گفت: اي قاضي اين چاقو سرگذشت بسيار مفصلي دارد. پدرم سالها پيش كاروان سالار بزرگي بود و هميشه بين شهرها در رفت وآمد بود و مال التجاره زيادي به همراهداشت و شغلش تجارت بود تا اينكه ما يك شب خبردار شديم كه پدرم را دزدان كشته اند و مال واموالش را برده اند من سراسيمه بالاي سر پدر بيچاره ام حاضر شدم. پدر بيچاره ام را دزدان   كشته بودند وتمام اموالش را برده بودند و اين چاقوتا دسته در قلب پدر من بود. من چاقو را برداشتم و پدرم را دفن كردم واز آن موقع دنبال قاتل پدرم مي گردم در هر مهماني اين چاقو را نشان مي دهم ومنتظر مي مانم كه صاحب چاقو پيدا شود و من قاتل پدرم را پيدا كنم. اكنون اي قاضي من قاتل پدرم را پيدا كردم. اين ششبرادر پدر مرا كشته اند و اموالش را برده اند. دستور بده تا اينها اموال پدرم را برگردانند وتقاص خون پدرم را بدهند*     

*شش برادر نگاهي به هم انداختند آنها بدجوري در مخمصه گرفتار شده بودند آنها باادعاي دروغيني كه كرده بودند مجبور بودند اكنون به عنوان قاتل و دزد سالها در زندان بمانند. برادر بزرگ گفت: اي قاضي من زياد هم مطمئن نيستم اين چاقو مال پدر من باشد چون سالهاي زيادي از آن تاريخ گذشته است و احتمالا من اشتباه كرده ام.*

*برادران ديگر هم به ناچار گفته هاي او را تاييد كردند وگفتند: كه چاقو فقط شبيه چاقوي ماست ولي چاقويي ما نيست. قاضي مدت زيادي خنديد و به مرد مهمان گفت: اي مرد چاقويت را بردار و برو پيش بهلول.  من مطمئنم كه اين حرفها را بهلول به تو ياد داده است والا تو هرگز نمي توانستي اين حرفها را بزني.*

*مرد سجده ی شکر به جای آورد و چاقو را برداشت و خارج شد.*

 

چشمکچشمکچشمک

*_کم  گوی  و  بجز  مصلحت  خویش  مگوی_*

 

*_چیزی  نپرسند   تو  از  پیش  مگوی_*

 

*_دادند  دو  گوش  و  یک  زبان  از  آغاز_*

 

*_یعنی  که  دو  بشنو  و  یکی  بیش  مگوی_*

 

_پیروز  و  سربلند  باشید _

 



:: موضوعات مرتبط: داستانهای پند آموز , ,
:: بازدید از این مطلب : 611
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 4 شهريور 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي
 آنچه در زیر می خوانید طریقه قرائت نماز آیات است:

نماز آیات دو رکعت است و در هر رکعت پنج رکوع دارد ، که به دو روش خوانده می شود .
صورت اول: بعد از نیت و تکبیرة الاحرام، حمد و سوره خوانده شود و به رکوع برود، سپس سر از رکوع برداشته و دوباره حمد و سوره را بخواند و به رکوع رود و باز سر از رکوع بردارد و حمد و سوره بخواند و به رکوع رود و سپس سر از رکوع بردارد و همین طور ادامه دهد تا یک رکعت پنج رکوعى که قبل از هر رکوعى حمد و سوره خوانده است انجام دهد، سپس به سجده رفته و دو سجده نماید و بعد براى رکعت دوم قیام کند و مانند رکعت اول انجام دهد و دو سجده را بجا آورد و بعد از آن تشهد بخواند و سلام دهد.
صورت دوم: بعد از نیت و تکبیرةالاحرام، حمد و یک آیه (البته احتساب بسم‌الله به عنوان یک آیه خلاف احتیاط است) از سوره‏اى را قرائت کرده و رکوع کند، سپس سر از رکوع بردارد و آیه دیگرى از آن سوره را بخواند و به رکوع رود، و بعد سر از رکوع برداشته و آیه دیگرى از همان سوره را قرائت نماید و همین طور تا رکوع پنجم ادامه دهد تا سوره‏اى که پیش از هر رکوع، یک آیه از آن را قرائت کرده، قبل از رکوع آخر تمام شود. سپس رکوع پنجم را بجا آورد و به سجده رود، و پس از اتمام دو سجده، براى رکعت دوم قیام نماید و حمد و آیه‏اى از یک سوره را بخواند و به رکوع برود و همین طور مانند رکعت اول ادامه دهد تا تشهد بخواند و سلام دهد و چنانچه بخواهد براى هر رکوعى به یک آیه از سوره‏اى اکتفا کند، نباید سوره حمد را بیش از یک مرتبه در اول آن رکعت بخواند.
اکنون به عنوان نمونه، نماز آیات را به شکل کوتاه آن با تقسیم سوره "قدر" بیان می کنیم:

پس از نیت ، با گفتن "الله اکبر" نماز را شروع می کنیم.

سوره حمد را بخوانید و حالا پس از بسم الله الرحمن الرحیم ، آیه اول سوره قدر را بخوانید

به رکوع بروید

برخیزید و آیه دوم سوره قدر را بخوانید (بسم الله الرحمن الرحیم نمی خواهد فقط آیه بعدی سوره قدر) به رکوع بروید

برخیزید و آیه سوم سوره قدر را بخوانید ؛ به رکوع بروید

برخیزید و آیه چهارم سوره قدر را بخوانید ؛ به رکوع بروید

برخیزید و آیه پنجم سوره قدر را بخوانید ؛ به رکوع بروید

به سجده بروید( دو بار سجده مثل نماز عادی )

رکعت دوم را مانند رکعت اول بخوانید ، فقط در رکعت دوم می توانید قنوت را هم بخوانید

سپس رکوع پنجم را بعد از قنوت بجا آورده، سر از رکوع برداشته و به سجده می روید .

با تشهد و سلام ، نماز را به اتمام می رسانید .


ضمناً این نماز را می توان به جماعت خواند ، چرا که جز نمازهای واجب می باشد .

احکام نماز آیات

١- از وقتى که خورشید یا ماه شروع به گرفتن مى‏کند انسان باید نماز آیات را بخواند و بنابر احتیاط واجب باید به قدرى تاخیر نیندازد که شروع به باز شدن کند.

٢- اگر خواندن نماز آیات را به قدرى تاخیر بیندازد ، که آفتاب یا ماه شروع به باز شدن کند ، باید نیت ادا و قضا نکند ولى اگر بعد از باز شدن تمام آن،نماز بخواند ، باید نیت قضا نماید.

٣- اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه بیشتر از خواندن یک رکعت‏باشد ولى انسان نماز را نخواند، تا به اندازه خواندن یک رکعت ‏به آخر وقت آن مانده باشد باید نیت ادا کند بلکه اگر مدت گرفتن آنها به اندازه خواندن یک رکعت هم باشد بنابر احتیاط واجب باید نماز آیات را بخواند و ادا است.

4- موقعى که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق مى افتد، انسان باید فورا نماز آیات را بخواند و اگر نخواند معصیت کرده و تا آخر عمر بر او واجب است و هر وقت‏بخواند ادا است.


منبع : حيات


:: موضوعات مرتبط: الهي لك الحمد... , ,
:: بازدید از این مطلب : 935
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 شهريور 1396 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

تقدیر و تشکر

 

(در زندگی آلامی هست که فقط همدلی می تواند از شدت آن بکاهد)

به حکم ادب و حق شناسی از کلیه دوستان،مسئولین  باشگاه ها ، ورزشکاران،هنرجویان و خانواده های محترمشان که با حضور آرامش بخش و دلسوزانه خود در مراسم خاکسپاری مرحومه مغفوره استاد راضیه خوشنام مربی تکواندو و داور پیشکسوت اندیمشک   مرهمی بر قلب داغدار ما بودند صمیمانه تشکر و قدردانی می شود.

بدین وسیله محبت شما را ارج می نهیم و برای سلامتی و بهروزی همه شما دست دعا به امید اجابت به درگاه خداوند متعال بلند می کنیم

روزهایتان دور از غم........همراهیتان مستدام

از طرف نایب رئیس هیات تکواندو شهرستان اندیمشک فریبا اعتمادی



:: موضوعات مرتبط: نابترین جملات مفهومی , ,
:: بازدید از این مطلب : 759
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 2 شهريور 1396 | نظرات ()