نوشته شده توسط : كريم شريفي

 

به درجه ای از عرفان و معرفت رسیدم که
.
.
.
واسه خودم یه چیزی تعریف میکنم میخندم تازه آخرش هم از خودم میپرسم: جان من!؟

 

 

 

 

ﺍﻭﻣﺪﻡ ﮐﺎﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﻣﻮ ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﺑﺮﺍ ﻓﺮﺩﺍ
.
.
.
..
ﺑﻠﻨﺪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ
ﺍﻧﻘﺪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﺍﻻﻥ

 

 

 

 

میگن عشق اینجوری تعریف شده
ع : علاقه
ش : شدید
ق : قلبی
.
.
.
ولی
.
.
میتونس اینجوری باشه
ع : عکست
ش : شبیه
ق : قورباغه س
خخخخخ

 

 

 

 

دیشب سر سفره شام بودیم
یهو گوشیم پی ام اومد
.
.
.
بابام گفت بشین من میارم
من سریع رفتم سمت گوشی
دیدم بابام اس داده حالا که پا شدی اب بیار سر سفره
 
 
 
 
 
 

 

من اینقدر ساده‌ام!
.
.
.
زرتی با یه کارت شارژ گول میخورم!
.
.
هر کی خواست امتحان کنه، فقط ایرانسل باشه لطفا
 
 
 
 
 
 
 
مرد چیست؟
موجود بد شانسی که موقع تولدش میگن: حال مادرش چطوره؟؟
موقع عروسیش میگن : چه عروس خوشگلی!!
موقع مرگش میگن: بیچاره زن و بچش!!
ولی بعد از مرگش هر خطایی از بچه هایش سر بزند میگن:
تو روح پدرش با این بچه تربیت کردنش!
 
 
 
 
 
 
 
 


:: موضوعات مرتبط: جکهای روز مره و طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 707
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 12 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

چگونه رنگ بندی cmd ویندوز را تغییر دهیم؟




ابزار Command prompt ویندوز یا همان CMD همیشه سیاه رنگ بوده و همیشه هم سیاه باقی خواهد ماند؛ آیا این موضوع صحیح است؟
همیشه فکر میکنیم که چون CMD آخرین ریشه های بازمانده از سیستم عامل DOS را در خود دارد، باید سیاه باشد. اما واقعیت این است که شما قادر به تغییر رنگ بندی این ابزار در ویندوز هستید، آن هم به هر رنگی که دوست داشته باشید.


صورتی و سبز، سیاه و قرمز، آبی و زرد و ... . اما چطور؟ اول از همه باید CMD را اجرا کنید. برای اینکار هم میتوانید از منوی استارت کمک بگیرید و هم با فشار دادن Win + R و وارد کردن عبارت cmd در پنجره Run این ابزار را اجرا کنید. بعد از آن بر روی نوار بالای پنجره cmd کلیک راست کنید و گزینه Properties را انتخاب نمایید.

در پنجره بعدی به تب Colors بروید که در آنجا در سمت چپ تنظیمات رنگ مربوط به موارد مختلف را میبینید و میتوانید انتخاب کنید. برای مثال تنظیمات Screen Background رنگ پیش زمینه CMD و Screen Text رنگ متن را تغییر میدهد.

 



اکنون با این راه کار به راحتی میتوانید CMD خود را از زمینه DOS مانند آن جدا کرده و حالتی مدرن تر به آن ببخشید.

 

 


:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , ترفند هاي Windows , ,
:: بازدید از این مطلب : 823
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 12 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

چگونه کارت‌های گوگل را برای کاربران ایرانی فعال کنیم؟

 
گوگل در طی سال‌های اخیر، ویژگی‌های جدید و تازه‌ای را به سیستم جستجوی خود اضافه کرده است. ابتدا این شرکت‌ با کارت‌های گوگل Now شروع کرد و چندی پیش از یک ویژگی جدید در اندروید 6 یا همان مارشملو به نام Now On Tap رونمایی کرد.




متاسفانه این دو ویژگی جذاب در کشور عزیزمان فعال نیستند و نمی‌توان از آن‌ها به راحتی استفاده کرد، اما آیا این پایان کار است؟










اگر شما هم از آن دسته کاربرانی هستید که با فعال کردن این دو قابلیت با پیام Not Available In Your Country مواجه می‌شوید، بهتر است نگاهی به این آموزش داشته باشید. این روش هیچ نیازی به روت کردن دستگاه اندرویدی شما ندارد و همین مورد می‌تواند برای بسیاری از کاربران فوق‌العاده جذاب باشد. این مراحل بر روی نکسوس 6 با سیستم عامل اندروید 6 امتحان شده است و نتیجه آن کاملا مثبت بوده است. البته لازم به ذکر است که پس از انجام این مراحل، باید برنامه Google خود را همیشه بروز نگه دارید.








مرحله اول: سیم کارت خود را از داخل تلفن هوشمند خود خارج کنید.


مرحله دوم: پس از این‌که سیم کارت را از دستگاه خارج کردید، لازم است که دستگاه را یک بار به تنظیمات کارخانه برگردانید؛ به عبارتی دستگاه خود را ریست کنید.


مرحله سوم: پس از ریست شدن دستگاه، تمامی مراحل آماده کردن دستگاه شامل وارد کردن رمز وای‌فای، ایمیل، تاریخ و غیره را کامل نکنید و از آن‌ها رد شوید.


مرحله چهارم: مانند هر مرحله دیگری، سیستم موقعیت دستگاه یا همان لوکیشن را غیر فعال کنید.


مرحله پنجم: حال به وای‌فای نزدیک خود متصل شوید.


مرحله ششم: به بخش تنظیمات بروید، سپس گزینه بیشتر را انتخاب کرده و به یک VPN متصل شوید. پس از آن یک Pattern برای دستگاه خود تنظیم کنید.


مرحله هفتم: پس از اینکه به VPN متصل شدید، برنامه گوگل را از روی تلفن هوشمند یا تبلت اندرویدی خود اجرا کنید.


مرحله هشتم: حال وارد اکانت گوگل خود شوید.


مرحله نهم: بعد از اینکه وارد حساب شدید، با پیغام معرفی Google Now مواجه خواهید شد. پس از دیدن این پیغام گزینه Yes I’m In را انتخاب کنید.


در اینجا کارت‌ها برای شما فعال خواهند شد و می‌توانید لذت ببرید، اما اگر به دنبال Now On Tap هستید، این سه مرحله دیگر را دنبال کنید.


مرحله دهم: حال به تنظیمات بروید و وارد قسمت Google شوید، سپس گزینه Search And Now و Now Cards را انتخاب کنید. پس از آن گزینه Now On Tap را انتخاب کنید.


مرحله یازدهم: سیم‌ کارت خود را وارد دستگاه کرده و VPN را به طور کامل حذف کنید.


عملیات با موفقیت انجام شد.


:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , Android Software , ,
:: بازدید از این مطلب : 760
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

همسر استیو جابز که یک شبه میلیاردر شد +تصاویر

تاریخ درج :  1395/01/30

به گزارش پرداد به نقل از هفته نامه تماشاگران امروز: کمتر کسی در دنیای تکنولوژی پیدا می شود که استیو جابز، بنیان گذار و رهبر افسانه ای شرکت اپل را نشناسد. او یکی از مشهورترین و خلاق ترین ذهن های تاریخ معاصر ایالات متحده آمریکا به حساب می آمد و در پنجم اکتبر 2011 در سن 56 سالگی پس از سال ها مبارزه با سرطان درگذشت. درگذشت این مدیر تاثیرگذار قرن بیست و یکم تا به حال دستمایه ساخت فیلم های زیادی شده است که دوتای آنها توسط کمپانی های بزرگ هالیوود ساخته شده است.

همسر استیو جابز که یک شبه میلیاردر شد +تصاویر

با این همه شاید کمترکسی از خود پرسیده باشد که سرنوشت ثروت این مرد افسانه ای چه شده است و چه اتفاقی برای آن همه ثروت افتاده است. جابز مدیر یک شرکت پولساز بوده است و حتما ثروت زیادی داشته. به علاوه این، سرمایه گذاری های دیگری هم داشت و مثلا بخش اعظمی از کمپانی انیمیشن سازی پیکسار را هم در اختیار داشته است. برخلاف بیل گیتس و حتی مارک زاکربرگ که بخش زیادی از ثروت شان را وقف امور خیریه کرده اند، جابز این ثروت را برای وارثش به جا گذاشته؛ تنها وارث او هم کسی نیست جز همسرش.

استیو جابز در دوران حیاتش اطلاعات چندانی از زندگی خصوصی اش در اختیار رسانه ها نمی گذاشت و کمتر کسی اطلاعاتی در مورد همسر و فرزندانش داشت اما پس از فوت او تمام توجه ها معطوف همسرش شد.

لورن در سال 1991 با غول دنیای تکنولوژی ازدواج کرد و 10 سال پس از آن اولین آی پاد شرکت اپل تولید شد. آنها در سال 1989 زمانی که استیو جابز برای سخنرانی به مدرسه عالی کسب و کار استنفورد رفته بود با هم آشنا شدند و دو سال بعد هم ازدواج کردند.

حالا بنا بر گزارش های فوربس خانم پاول جابز پس از فوت همسرش سرمایه ای بالغ بر 16.7 میلیارد دلار به ارث برده است.

او علاوه بر دارایی های بسیاری زیادش، دو جت اختصاصی و چهار خانه ویلایی دارد و سهامدار شرکت دیزنی و اپل هم هست.

پاول جابز حالا براساس لیست فوربس، ششمین زن ثروتمند جهان می باشد. رده های نخست به ترتیب از آن لیلیان بتانکور، مالک شرکت لورآل، آلیس والتون، وارث شرکت وال مارت، ژاکلین مارس، وارث شرکت مارس، ماریا فراناکافیسول، بیوه رییس شرکت شکلات سازی ایتالیایی فرررو و سوزان کلاتن، وارث شرکت آلمانی بی ام و است.

جابز چند سال قبل در مصاحبه با نیویورکر در مورد آشنایی با همسرش گفته بود: «هیچ وقت کنفرانس لورن در دانشگاه را از یاد نمی برم. بهترین کنفرانسی بود که یک دانشجو می داد. کل زمان کنفرانس را به چهره او خیره شده بودم. بعد کنفرانس با او برای کافه قرار گذاشتم و بعد از چند بار بیرون رفتن رابطه مان را جدی کردیم.»

با اینکه استیو جابز به خاطر فعالیت هایش در شرکت اپل مشهور بوده اما بخش اعظم سرمایه اش، سهامداری در شرکت والت دیزنی است. بنابراین اصلی ترین سرمایه خانم جابز هم از همین ابرشرکت رسانه ای والت دیزی می آید؛ کمپانی ای که از همسرش به ارث برده است. زمانی که استیو جابز در سال 2006 پیکسار، استودیوی انیمیشن اش را به دیزنی فروخت ارزش آن 7.4 میلیارد دلار بود. پس از این معامله جابز به سهامدار اصلی والت دیزنی تبدیل شد و به عضو هیات مدیره آن درآمد. حالا ارزش سهامش به 12.7 میلیارد دلار رسیده است.

همسر استیو جابز که یک شبه میلیاردر شد +تصاویر

اما از سویی دیگر سهام خانم پاول جابز در شرکت اپل نسبت به گذشته کمتر شده است: با توجه به آمار و ارقام بیزینس اینسایدر، سهام او در این شرکت 560 میلیون دلار تخمین زده شده است. این در حالیست که در ابتدا استیو جابز 11 درصد سهام شرکت به ارزش 65 میلیارد دلار را در اختیار داشت اما هنگام اخراجش از اپل در سال 1985، آن را فروخت.

بیزینس اینسایدر همچنین اشاره کرده بود که خانم جابز چهار ملک مسکونی هم دارد.یکی از آنها در پالو آلتو است، جایی که او به همراه همسر و فرزندانش در آن زندگی می کرد و ارزش آن هشت میلیون دلار است.
او همچنین دو خانه دیگر در ناحیه وودساید دارد که هرکدام 7.5 و 10 میلیون دلار قیمت گذاری شده اند. آخرین ملک شان را خانم جابز در ماه مارس سال گذشته در مالیبو به ارزش 44 میلیون دلار خریداری کرد.

کشتی خصوصی 85 متری و به ارزش 138 میلیون دلار خانواده جابز هم یکی از چشمگیرترین و مشهورترین دارایی های شان است. این کشتی زیبا توسط فیلیپ استرک، طراح مشهور فرانسوی طراحی شده است اما متاسفانه استیو جابز فرصت آن را نیافت تا «کشتی ونوس»اش را ببیند و پیش از پایان ساخت آن، درگذشت.

پاول جابز همچنین دو جت خصوصی دارد. یکی از آنها مدل GulfstreamG6502013 به ارزش 58.8 میلیون دلار است و دیگری GulfstreamG-V1999 که 9.95 میلیون دلار می ارزد.

مابقی سرمایه همسر استیو جابز پول نقد و سرمایه های جاری است که از معاملات سهام ها، سود و سرمایه گذاری آنها و همچنین حقوق و مزایای سابق به حسابش جاری می شود.



:: موضوعات مرتبط: دانستني ها , ,
:: بازدید از این مطلب : 616
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 7 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

دنیای ضرب المثل

داستان ضرب المثل هر چیزی تازه‌اش خوبه، الا دوست

مورد استفاده:
این ضرب المثل برای هوشیار كردن افراد، در مورد حفظ روابط و دوستی‌های قدیمی به كار می‌رود.
روزی روزگاری، دو دوست قدیمی كه سالیان سال با هم دوست و یار بودند و به قول معروف نان و نمك یكدیگر را خورده بودند شروع به كار معامله و دادوستد كردند. این دوستان هرچند وقت یكبار با یكدیگر معامله می‌كردند و از آنجایی كه هر معامله‌ای امكان دارد سودده یا زیان ده باشد، در یكی از این معامله‌ها متضرر شدند و هریك از آنها دیگری را در این زیان مقصر می‌دانستند و این خود باعث اختلاف و سوءتفاهم بین آنها شد. آنها دیگر مثل گذشته با هم دوست نبودند و كمتر یكدیگر را می‌دیدند و كمتر از پیش از حال یكدیگر خبردار می‌شدند. گاه پیش می‌آمد كه دلشان برای گذشته و دوره‌ای كه با یكدیگر خوب و صمیمی بودند تنگ می‌شد ولی غرورشان اجازه نمی‌داد، اختلافشان را بر سر این معامله كنار بگذارند و به دیدار یكدیگر بروند.
بالاخره یك روز یكی از این دوستان تصمیم گرفت تا غرورش را زیر پا بگذارد و با دوستش صحبت كند تا اختلافشان را برای همیشه كنار بگذارند و مثل قبل با هم رفتار كنند و یا اینكه برای همیشه با هم قطع رابطه كنند. مرد تاجر با این قصد شاگردش را فرستاد تا به سراغ دوستش برود و از او دعوت كند، برای اینكه مشكلشان را حل كنند و به در دكّان او بیاید.
مرد دومی وقتی شاگرد دوستش را دید كه از او می‌خواهد تا به دكان استادش برود، بلند شد و دفتر حساب و كتابش را جمع كرد تا اگر دوستش سندی در محكومیت او رو كرد، او هم از سندها و مداركش استفاده كند. و همین كار را هم كرد، او از همان ابتدای ورودش جروبحث را شروع كرد. اولی سعی می‌كرد دومی را متهم كند و دومی می‌خواست اولی را متهم كند تا اینكه سروصدایشان بالا گرفت.
دكانداران دیگر بازار كه صدای آنها را شنیدند در مغازه مرد می‌آمدند ولی وقتی می‌دیدند مرد صاحب مغازه با دوست صمیمی‌اش جروبحث می‌كند بدون اینكه حرفی بزنند برمی‌گشتند. چون می‌دانستند كه دوستان صمیمی مثل این دو نفر به این سادگی‌ها با هم دشمن نمی‌شوند و پا در میانی آنها ممكن است فقط اوضاع را خراب‌تر كند. آنها منتظر ماندند تا این دو دوست از دوستی و محبت با یكدیگر صحبت كنند و جروبحثشان تمام شود. ولی هرچه منتظر ماندند دیدند فقط صدای آنها بالاتر می‌رود تا اینكه شاگرد دوست اولی فكری به ذهنش رسید. او دو تا چای ریخت و در سینی گذاشت و به آنها نزدیك شد. اول به دوستی كه میهمان بود تعارف كرد و بعد سینی چای را به طرف ارباب خود گرفت او هم چای را برداشت ولی آنها آنقدر عصبانی بودند كه اصلاً انگار نه انگار به دعوای خود ادامه دادند.
شاگرد در یك لحظه كه میان این دو دوست سكوت برقرار شد از فرصت استفاده كرد و رو به دوست میهمان گفت: نوش جانتون، چای دارچین كه شما همیشه دوست داشتید. دو دوست كه تازه متوجه چای شده بودند، نگاهی به هم انداختند و لبخند زدند.
صاحب مغازه نگاهی به استكان چای انداخت و رو به دوستش گفت: ما تا حالا چند تا از این چایی‌ها با هم خوردیم؟
دوستش سری تكان داد و لبخندزنان گفت: هزار تا نمی‌دونم شایدم بیشتر!
صاحب دكان گفت: راستی ما اگر پول این چایی‌ها را كه با هم خوردیم را جمع بزنیم از سود هر دوی ما در این معامله بیشتر می‌شود. اصلاً این معامله جدا از ضرر و زیان و یا سودش اصلاً ارزش دارد سابقه‌ی این همه سال دوستی را زیر پا بگذاریم.
حرف صاحب مغازه دوستش را هم تحت تأثیر قرار داد، به حدی كه بلند شد و روی دوست قدیمی‌اش را بوسید و شاگرد مغازه از اینكه می‌دید نقشه‌اش به خوبی گرفت و توانست دوستی بین دو مرد تاجر مجدداً برقرار كند خیلی خوشحال بود.
منبع:rasekhoon.net


:: موضوعات مرتبط: جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 810
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي
انواع ضرب المثل با حرف (ز)

زاغم زد و زو غم زد، پس مانده كلاغ كورم زد ! ز آب خرد، ماهي خرد خيزد --- نهنگ آن به كه از دريا گريزد !
زبان بريده بكنجي نشسته صم بكم --- به از كسي كه نباشد زبانش اندر حكم . (( سعدي )) زبان خر را خلج ميدونه !
زبان سرخ سر سبز ميدهد بر باد --- بهوش باش كه سر در سر زبان نكني . زبان خوش، مار را از سوراخ بيرون ميآورد !
زبان گوشت است بهر طرف كه بچرخاني ميچرخه !
زدي ضربتي ضربتي نوش كن !
زخم زبان از زخم شمشير بدتره !
زرد آلو را ميخورند براي هسته اش ! زرنگي زياد مايه جوانمرگيست !
زرنگي زياد فقر ميآره ! زعفران كه زياد شد بخورد خر ميدهند !
ز عشق تا بصبوري هزار فرسنگ است!((دلي كه عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟ ))سعدي
زكوه تخم مرغ يك دانه پنبه دونه است !
زمانه ايست كه هر كس بخود گرفتار است!((تو هم در آينه حيران حسن خويشي))آصفي هروي زمستان رفت و رو سياهي به زغال موند ! زمانه با تو نسازد، تو با زمانه بساز!
زن آبستن گل ميخوره اما گل داغستان !
زن بد را اگر در شيشه هم بكنند كار خودشو ميكنه !
زن ازغازه سرخ رو شود و مرد از غزا !
زن بلاست ، اما الهي هيچ خانه اي بي بلا نباشه ! زن تا نزائيده دلبره، وقتيكه زائيد مادره !
زن بيوه را ميوه اش ميخواهند ! زن جوان را تيري به پهلو نشيند به كه پيري ! زن سليطه سگ بي قلاده است !
زنگوله پاي تابوت !
زن و شوهر جنگ كنند، ابلهان باور كنند ! زن نجيب گرفتن آسونه، ولي نگهداريش مشكله !
زني كه جهاز نداره، اينهمه ناز نداره ! زور داري، حرفت پيشه ! زورش بخر نميرسه پالون خر را بر ميداره !
زور دار پول نميخواد، بي زور هم پول نميخواد !
ز هر طرف كه شود كشته سود اسلام است
زير اندزش زمين است و رواندازش آسمون !
زير دمش سست است !
زير پاي كسي پوست خربزه گذاشتن !
زير ديگ اتش است و زير آدم آدم !
زير شالش قرصه !
زيره به كرمان ميبره !
زير سرش بلنده !
زير كاسه نيم كاسه ايست .



:: موضوعات مرتبط: جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 681
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي
داستان ضرب المثل پوست خرسی كه شكار نكردی نفروش

به افراد خوش خیالی گفته می‌شود كه آرزوهای دور و درازی دارند كه غیرممكن است.
روزی روزگاری، دو مرد كه احساس می‌كردند شكارچیان ماهری هستند به قصد شكار خرس به جنگل رفتند. آنها چند روزی را در منطقه‌ای كه خرس زندگی می‌كرد گذراندند تا مخفیگاه خرس و مكان‌هایی كه می‌توانند خرس را شكار كنند را به سختی پیدا كردند.
آنها چند روز در كوهستان ماندند ولی نتوانستند خرسی شكار كنند، یكی از آنها گفت: بهتر نیست كه برگردیم و به خانه خود برویم و از شكار خرس چشم‌پوشی كنیم؟ من و تو فقط یك تفنگ داریم و این مسئله خطر كار ما را بیشتر می‌كند در ثانی ما به اندازه‌ی دو الی سه روز آب و غذا با خود آوردیم. اگر بخواهیم باز اینجا بمانیم ممكن است در اثر گرسنگی بمیریم.
دوستش حرف‌های او را قطع كرد و گفت: دیگر چنین حرفی نزنی! ما باید خرس شكار كنیم؟ مگر یادت نیست كه چقدر اطرافیان به ما گفتند از این كار صرف نظر كنید ولی ما اصرار كردیم كه ما می‌توانیم خرس شكار كنیم؟ حالا خوب گوش كن نقشه‌ای دارم! من و تو به آبادی كه در سر راهمان بود می‌رویم. آب و غذا به اندازه‌ی دو الی سه روز دیگر می‌خریم و دوباره برمی‌گردیم اینجا! دوستش خندید و گفت: خسته نباشی. خوب اینكه به ذهن من همه می‌رسید ولی با كدام پول؟ ما كه هرچه پول با خودمان داشتیم خرج كردیم! چطوری غذا بخریم؟
دوستش گفت: می‌دانم، ولی ما می‌توانیم در آن آبادی پوست خرس را پیش فروش كنیم. ممكن است كه از ما ارزانتر بخرند ولی از اینكه بدون شكار خرس به شهرمان برگردیم بهتر است.
با این تصورات دو مرد به آن آبادی رفتند و توانستند فردی را هم پیدا كنند كه راضی شد در ازاء پوست خرسی كه یكی دو روز آینده برایش می‌آورند، مقداری پول به آنها بدهد. بعد دو مرد شكارچی با خوشحالی با آن پول آب و غذا به اندازه‌ی چند روزشان خریدند و به محلّ زندگی خرس در كوهستان برگشتند.
دو مرد شكارچی این بار نزدیك رودخانه به انتظار خرس كمین كردند. حوالی ظهر بود كه خرس برای نوشیدن آب لب رودخانه آمد. شكارچی كه شجاع‌تر بود اصرار بیشتری هم برای شكار خرس داشت تفنگش را برداشت تا به خرس شلیك كند. ولی دوست ترسویش گفت: نه نه من می‌ترسم اگر تو شلیك كنی و حیوان زخمی شود چه؟ حیوان عصبانی خیلی وحشتناك است دوستش گفت: خجالت بكش مرد. ما آمده‌ایم شكار خرس حالا كه موقع شكار شده تو ترسیدی؟ بعد مگر ما پوست خرس را پیش پیش نفروختیم؟ جواب مردی كه منتظر پوست خرس هست تا برایش ببریم چه بدهیم؟ مرد شكارچی كه حرفهایش تمام شد منتظر نشد تا دوستش حرفی بزند. سریع تفنگ را برداشت و شلیك كرد و چون شكارچی خوب نشانه نگرفته بود، تیر از كنار سر خرس رد شد این اشتباه باعث شد حیوان به شدت عصبانی شود و به طرف مرد تیرانداز حركت كند. مرد شكارچی كه مرگ را در نزدیكی خود می‌دید، تنها راه چاره‌ای كه به ذهنش رسید این بود كه خودش را به مردن بزند تا شاید خرس دست از سر او بردارد.
دوستش كه به شدت ترسیده بود هر جور شده خود را بالای درختی رساند وقتی دید خرس عصبانی به طرف مرد شكارچی می‌رود و هر آن ممكن است او را بكشد از شدت ترس تمام بدنش می‌لرزید و چشمانش را بست تا صحنه‌ی كشته شدن دوستش را نبیند.
خرس در اطراف مرد شكارچی چرخید، وقتی دید او تكان نمی‌خورد، بدون اینكه توجهی به او بكند، لب رودخانه رفت آب خورد و به جنگل بازگشت.
شكارچی كه بالای درخت بود، چشمانش را باز كرد و دید دوست شكارچی‌اش خود را به مردن زده، خرس هم آب خورده و دارد به سمت جنگل می‌رود، گفت: خدا رو شكر. شانس آوردی خرس از كشتن تو پشیمان شد. شكارچی شجاع كه باورش نمی‌شد از چنین مهلكه‌ای جان سالم به در برده باشد، چشمانش را باز كرد و دید سالم است.
او بلند شد تفنگش را برداشت و خواست به شهر بازگردد، دوستش گفت: چی شده؟ انگار خرس حرفی به تو زده كه اینقدر بهت برخورده.
شكارچی گفت: بله خرس گفت: اولاً كاری كه نمی‌توانی را با فردی كه نمی‌شناسی شروع نكن، چون سرانجامی ندارد، دوماً پوست خرسی را كه شكار نكرده‌ای، نفروش. بله آقا به شهر می‌روم تا با آن مرد صحبت كنم شاید مبلغی را به جای پوست خرس قبول كند تا از زیر دین آن بنده‌ی خدا دربیایم و آن وقت به شهر خود بازگردم. منبع :rasekhoon.net



:: موضوعات مرتبط: جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 725
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي
ضرب المثل به ترتیب حروف الفبا (س)

سالها ميگذاره تا شنبه به نوروز بيفته !
سالي كه نكوست از بهارش پيداست !
سال به دوازده ماه ما مي بينيم يكدفعه هم تو ببين !
سال به سال دريغ از پارسال ! سبوي نو آب خنك دارد !
سبوي خالي را بسبوي پر مزن !
سبيلش آويزان شد !
سبيلش را بايد چرب كرد !
سپلشت آيد و زن زايد و مهمان عزيزت برسد !
سخن خود تو كجا شنيدي، اونجا كه حرف مردمو شنيدي ! سر بزرگ بلاي بزرگ داره !
سر بشكنه در كلاه، دست بشكنه در آستين !
سر بريده سخن نگويد !
سر بي صاحب ميتراشه !
سر بيگناه، پاي دار ميره اما بالاي دار نميره !
سر پيري و معركه گيري ! سر خر باش، صاحب زر باش !
سر تراشي را از سر كچل ما ميخواد ياد بگيره !
سر حليم روغن ميرود ! سر را قمي مي شكنه تاوانش را كاشي ميده !
سر را با پنبه ميبرد !
سر زلف تو نباشد سر زلف دگري ! سرش به تنش زيادي ميكنه !
سرش به كلاش ميارزه !
سرش از خودش نيست . سرش توي لاك خودشه !
سرش جنگه اما دلش تنگه !
سرش بوي قرمه سبزي ميده !
سرش توي حسابه !
سرش را پيراهن هم نميدونه !
سر قبري گريه كن كه مرده توش باشه !
سر قبرم كثافت نكن از فاتحه خواندنت گذشتم !
سر كچل را سنگي و ديوانه را دنگي !
سر كچل و عرقچين !
سركه نقد بهتر از حلواي نسيه است !
سركه نه در راه عزيزان بود --- بار گرانيست كشيدن بدوش ! (( سعدي )) سركه مفت از عسل شيرين تره !
سر گاو توي خمره گير كرده !
سر گنجشكي خورده !
سر گنده زير لحافه ! سرم را سرسري متراش اي استاد سلماني --- كه ما هم در ديار خود سري داريم و ساماني . سرم را ميشكنه نخودچي جيبم ميكنه !
سرنا را از سر گشادش ميزنه !
سرناچي كم بود يكي هم از غوغه اومد !
سري را مه درد نيمكند دستمال مبند ! سزاي گرانفروش نخريدنه !
سري كه عشق ندارد كدوي بي بار است . (( لبي كه خنده ندارد شكاف ديوار است ... ))
سسك هفت تا بچه ميآره يكيش بلبله !
سفره بي نان جله، كوزه بي آب گله ! سفره نيفتاده يك عيب داره ! سفره افتاده هزار عيب !
سفره نيفتاده ( نينداخته ) بوي مشك ميده !
سفيد سفيد صد تومن، سرخ و سفيد سيصد تومن، حالا كه رسيد به سبزه هر چي بگي ميارزه !
سقش سياه است ! سگ باش، كوچك خونه نباش !
سگ پاچه صاحبش را نميگيره !
سگ بادمش زير پاشو جارو ميكنه !
سگ، پدر نداشت سراغ حاج عموشو ميگرفت !
سگ چيه كه پشمش باشه !
سگ درحضور به از برادر دور ! سگ داد و سگ توله گرفت !
سگ در خانه صاحبش شيره !
سگ دستش نميشه داد كه اخته كنه !
سگ را كه چاق كنند هار ميشه !
سگ زرد برادر شغاله !
سگست آنكه با سگ رود در جوال !
سگ سفيد ضرر پنبه فروشه !
سگ سير دنبال كسي نميره !
سگش بهتر از خودشه ! سگ ماده در لانه، شير است !
سگ گر و قلاده زر ؟!
سگ نازي آباده، نه خودي ميشناسه نه غريبه !
سگ نمك شناس به از آدم ناسپاس !
سگي به بامي جسته گردش به ما نشسه ! سگي كه پارس كنه ، نميگيره !
سلام روستائي بي طمع نيست !
سگي كه براي خودش پشم نميكند براي ديگران كشك نخواهد كرد !
سنده را انبر دم دماغش نميشه برد !
سنگ به در بسته ميخوره !
سنگ بزرگ علامت نزدنه ! سنگ مفت، گنجشك مفت !سنگ خاله قورباغه را گرو ميكشه !
سنگ بنداز بغلت واشه !
سنگ كوچك سر بزرگ را ميشكنه !
سنگي را كه نتوان برداشت بايد بوسد و گذاشت !
سواره از پياده خبر نداره، سير از گرسنه !
سودا، به رضا، خويشي بخوشي .
سودا چنان خوشست كه يكجا كند كسي ! (( دنيا و آخرت به نگاهي فروختيم )) (( قصاب كاشاني ))
سودا گر پنير از شيشه ميخوره !
سوداي نقد بوي مشك ميده ! سوسكه از ديوار بالا ميرفت مادرش ميگفت : قربون دست و پاي بلوريت ! سوزن، همه را ميپوشونه اما خودش لخته !
سوراخ دعا را گم كرده !
سهره ( سيره ) رنگ كرده را جاي بلبل ميفروشه ! سيب مرا خوردي تا قيامت ابريشم پس بده !
سيبي كه بالا ميره تا پائين بياد هزار چرخ ميخوره !
سيب سرخ براي دست چلاق خوبه ؟!
سيبي كه سهيلش نزند رنگ ندارد ! (( تعليم معلم بكسي ننگ ندارد ))
سيلي نقد به از حلواي نسيه !



:: موضوعات مرتبط: جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 671
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي

 

انواع ضرب المثل به ترتیب حروف الفبا
شاهنامه آخرش خوشه !
شاه مي بخشه شيخ عليخان نمي بخشه ! شاگرد اتو گرم، سرد ميارم حرفه، گرم ميارم حرفه !
شاه خانم ميزاد، ماه خانم درد ميكشه ! شب سمور گذشت و لب تنور گذشت !
شب دراز است و قلندر بيكار !
شب عيد است و يار از من چغندر پخته ميخواهد ---گمانش ميرسد من گنج قارون زير سر دارم !
شبهاي چهارشنبه هم غش ميكنه !
شپش توي جيبش سه قاب بازي ميكنه !
شتر بزرگه زحمتش هم بزرگه ! شتر خوابيده شم بلندتر از خر ايستاده است !
شتر اگر مرده هم باشد پوستش بار خره !
شتر در خواب بيند پنبه دانه --- گهي لف لف خورد گه دانه دانه !
شتر ديدي نديدي ؟!
شتر را چه به علاقه بندي ؟ شتر را گفتند : چرا گردنت كجه ؟ گفت : كجام راسته !
شتر را گفتند : چرا شاشت از پسه ؟ گفت : چه چيزم مثل همه كسه !
شتر را گفتند : چكاره اي ؟ گفت : علاقه بندم . گفتند : از دست و پنجه نرم و نازكت پيداست !
آن يكي مي گفت استر را كه هي --- از كجا مي آيي اي فرخنده پي
گفت : از حمام گرم كوي تو --- گفت : خود پيداست از زانوي تو !
شتر را گم كرده پي افسارش ميگرده !
شتر سواري دولا دولا نميشه !
شتر كه نواله ميخواد گردن دراز ميكنه ! شتر كجاش خوبه كه لبش بده ؟!
شتر گاو پلنگ !
شتر مرد و حاجي خلاص !
شتر مرغ را گفتند : بار بردار . گفت : من مرغم . گفتند : پرواز كن . گفت : من شترم !
شترها را نعل ميكردند، كك هم پايش را بلند كرد !
شراب مفت را قاضي هم ميخوره !
شريك اگر خوب بود خدا هم شريك ميگرفت !
شست پات توي چشمت نره ! شريك دزد و رفيق قافله !
شش ماهه به دنيا اومده !
شعر چرا ميگي كه توي قافيه اش بموني ؟!
شغال، پوزش بانگور نميرسه ميگه ترشه !
شغال ترسو انگور خوب نميخوره !
شغال كه از باغ قهر كنه منفعت باغبونه !
شغالي كه مرغ ميگيره بيخ گوشش زرده !
شكمت گوشت نو بالا آورده !
شكم گشنه، گوز فندقي !
شلوار نداره، بند شلوارش را مي بنده !
شمر جلودارش نميشه !
شنا بلد نيست زير آبكي هم ميره !
شنا بلد نيست زير آبكي هم ميره !
شنونده بايد عاقل باشه !
شنيدي كه زن آبستن گل ميخوره اما نميدوني چه گلي ! شوهر برود كاروانسرا، نونش بياد حرمسرا !
شوهر كردم وسمه كنم نه وصله كنم !
شوهرم شغال باشد، نونم در تغار باشد !
شير بي يال و اشكم كه ديد --- اينچنين شيري خدا هم نافريد . (( مولوي ))


:: موضوعات مرتبط: جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 903
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : كريم شريفي
داستان ضرب المثل هرچه می‌گویم نر است می‌گوید بدوش

مورد استفاده:
به كسی گفته می‌شود كه اصرار زیاد به كار غیرممكن دارد.
در دوره‌ای كه نادر افشار پادشاه ایران بود، حكایت‌های جالبی نقل شده است. نادرشاه مرد جنگ بود و بیشتر عمر خود را صرف لشكركشی‌های مختلف كرد و تا توانست تمام ایران را تحت فرمان خود درآورد و حتی به كشورهای همسایه‌ی خود نیز لشكركشی كرد و آنها را هم تحت اطاعت خود درآورد. از جمله هند كه آن موقع كشوری بزرگ با ذخایر فراوان طلا و نقره و انواع جواهرات و الماس بود. نادر غنایم فراوانی از این حمله‌ها جمع آوری كرد و به ایران آورد.
در یكی از جنگ‌هایی كه نادر با شورشیان داخلی ایران داشت، چون نادر جوان بود و تجربه‌ی كافی در جنگ نداشت، دشمن در منطقه‌ای كمین كرد و از پشت به سپاه او حمله كرد نادر توان دفاع از پشت سر را نداشت و غافلگیر شد. سربازانش یكی پس از دیگری با ضربات دشمن از پای درمی‌آمدند و می‌رفت تا نادر با سپاهیانش در این جنگ شكست بخورند. اما در آن حال چاره‌ای به ذهنش رسید و دستور عقب نشینی داد تا پس از آرایش دوباره سپاه با یك نقشه و طرح جدید وارد جنگ شوند.
ولی دشمن كه دید شكست سپاه نادر نزدیك است و تعداد كمی از سپاهیانش باقی مانده‌اند اجازه عقب نشینی به آنها نداد. هركس می‌خواست از میدان جنگ عقب نشینی كند را دنبال می‌كرد یا اینكه با ضربه‌ای او را از پای درمی‌آوردند.
در این میان نادرشاه به كمك عده‌ای از نزدیكانش توانست به سمت بیابان فرار كند. نادر آنقدر دوید تا مطمئن شد كسی او را دنبال نمی‌كند و به حدی دور شده كه به راحتی نمی‌توانند او را پیدا كنند. كم كم تشنگی و گرسنگی باعث ضعف او می‌شد كه از دور روستای كوچكی را دید. جان دوباره‌ای گرفت به امید نجات یافتن از این شرایط به هر نحوی كه بود خود را به آن روستا رساند.
نادر به اولین خانه‌ای كه رسید در زد. پیرزنی در را باز كرد و وقتی او را ضعیف و ناتوان دید به خانه‌اش راه داد. نادر همان وسط اتاق افتاد. دیگر توان حركت نداشت. به سختی شروع به حرف زدن كرد و گفت: پیرزن! من نادرشاه، پادشاه ایران هستم هرچه در خانه برای خوردن و آشامیدن داری برایم بیاور.
پیرزن كه اصلاً او را نمی‌شناخت با بی‌تفاوتی گفت: هركسی می‌خواهی باشی، باش! تو میهمان من هستی و من در حد توانم از میهمانم پذیرایی می‌كنم. نادر گفت: هرچه تو می‌گویی. من گرسنه و تشنه‌ام چیزی برای من بیار. پیرزن گفت: حالا غذایی برای خوردن ندارم ولی آب هست برایت می‌آورم. پسر من خاركن است. بارش را امروز به شهر برده تا بفروشد و با پولش آرد بخرد تا من نان بپزم. اگر صبر كنی تا پسرم بیاید نان هم دارم و كوزه‌ی آب را جلوی نادر گذاشت.
نادر كه خیلی تشنه بود سریع ظرفی را پر از آب كرد و سر كشید. در همین حین صدای گاوی را شنید از پیرزن پرسید این مگر صدای گاو نیست؟ پیرزن گفت:‌بله. گفت: خوب برو مقداری شیر بدوش بیاور تا من بخورم.
پیرزن گفت: گاو من نر است. اگر ماده بود و شیر داشت خودم می‌دوشیدم و می‌آوردم با هم بخوریم.
نادرشاه كه بی‌نهایت خودرأی بود و حرف حساب سرش نمی‌شد، اصرار می‌كرد كه من این چیزها سرم نمی‌شود و من گرسنه‌ام برو برای من شیر گاو را بدوش و بیاور.
پیرزن گفت: حالا فهمیدم كه تو پادشاهی. حتماً به زیردستانت هم مثل من حرف ناحسابی زدی كه حالا در این بیابان گرسنه و تشنه رهایت كردند. من می‌گویم نر است، تو می‌گویی بدوش.
منبع :rasekhoon.net



:: موضوعات مرتبط: جملات عارفانه بزرگان. , داستانهای پند آموز , دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 688
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | نظرات ()