مصرف مواد مخدر و اعتياد به آن خطرناكترين پديده جامعه امروزي بحساب مي آيد كه جز تباهي، نابودي، بـيـماري، پشيماني و مرگ چيزي بدنبال نخواهد داشت. نـتـيـجـه و عاقبت افرادي كه به مصرف مواد مخدر مبادرت مي ورزنـد بـايد درس عبـرتـي براي افراد ديگر بخصوص جوانان باشـد تا بخاطر شادي ها، خوشـي هـا و اثـرات كـاذب زود گذر و تحت تاثير دوستان ناباب هرگز حتي فكر مصرف آنها را نيز بـه خـود راه نـدهنـد. در اين قسمت براي آشنايي بيشتـر شما با انواع مواد مخدر و اثرات سوئشان مطالــبي آورده شـده اسـت كــه اميد مي رود با خواندن آن افقي روشـن براي پيشـگيـري و رهايي قطعي در فرا سوي ديدگاه همه افراد شكل گيرد.
به اميد روزي كه هـمه جـوانـان در سـايـه تـلاش و كـوشــش و در پناه سلامتي و بدور از هرگونه مواد مخدر و روانگردان به آباد كردن وطن خويش بپردازند. انشاءالله ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ تمامي داروهاي مخدر و روانگردان، مغز و نواحي مخـتـلف بـدن را تـحت تـاثـيـر خـود قـرار ميدهند و تعادل شيميايي بدن را بر هم ميزنند. احساساتي كه در پي اين گونه مواد در بدن ايجاد ميگردند به عوامل زير بستگي دارد: • سن: مواد مخدر در جوانان تاثير سوء بيشتري دارد بـخاطر آنكه مغزشان در حال رشد و تكامل است. • زمان استعمال • خلوص مواد • ميزان مصرف • چگونگي مصرف (تزريق، خوراكي، دود كردن، استنشاق ) • خلق و خو، سطح سلامتي و شرايط محيطي فرد.
پسری که با انتشار عکس هایش همه را مجذوب خود کرد! +تصاویر
تاریخ درج : 1395/04/22 به گزارش پرداد به نقل از باشگاه خبرنگاران : این عکسهای بسیار زیبا ثابت میکنند که یک پسر و سگ در طی زمان رشد میکنند اما عشقی که بین آنها وجود دارد بدون سن می باشد. یک مجموعه از عکس از یک پسر و سگش در حالتی که به یک شکل ایستادهاند، آنها را بعد از 10 و 15 سال نشان میدهد که این عکسها یک میلیون نفر را در اینترنت شیفته و مجذوب خود کرده است و بسیار جالب و بامعنی است. گوردون دلکرویکس پیراهنی یکسان پوشیده است و جلوی یک خانه ایستاده است در حالی که سگ خود را در آغوش خود نگه داشته است. این عکسها نشان میدهد که آنها بزرگ شدهاند اما رابطه بین آنها همان رابطه قدیمی می باشد.
ذخیره سه شنبه, 22 تیر ۹5 ساعت ۱۶:۵۶ امروزه زمان زیادی را صرف کار با گوشی، تبلت و گجتهای پوشیدنی میکنیم و حتی فراموش میکنیم زمانی نه چندان دور هیچ یک از این دستگاهها نقشی در زندگی ما نداشتهاند. اما با حجم عظیمی از این گجتها که هر روز وارد دنیای ما میشوند، همه میخواهیم مطمئن شویم که آنها تاثیری منفی بر سلامتی ما ندارند. با
همراه باشید تا اطلاعات بیشتری در این زمینه کسب کنید. تبلیغات
سال ۲۰۱۵ میلادی است و فناوری جایی بزرگ در زندگی روزمرهی ما برای خود باز کرده است. زمان زیادی را صرف کار با گوشی، تبلت و گجتهای پوشیدنی میکنیم و حتی فراموش میکنیم زمانی نه چندان دور هیچ یک از این دستگاهها نقشی در زندگی ما نداشتهاند. اما با حجم عظیمی از این گجتها که هر روز وارد دنیای ما میشوند، همه میخواهیم مطمئن شویم که آنها تاثیری منفی بر سلامتی ما ندارند. در حال حاضر بحثهای زیادی در مورد تاثیر گجتها و گوشیهای هوشمند بر سلامتی وجود دارد، از تابشهایی که آنها ساطع میکنند تا چگونگی کار با این دستگاهها، میتوانند از عوامل تاثیرگذار باشند. به تازگی گروهی دویست نفره از دانشمندان در زمینهی زیستشناسی گرد هم آمدهاند تا به بررسی صحت این ادعا بپردازند. در گزارشی که به تازگی از طرف موسسهی خبری RT انتشار یافته است، این گروه دانشمندان از سازمان ملل، سازمان بهداشت جهانی و بسیاری سازمانهای دیگر درخواست کمک کردهاند، تا بتوانند قوانین محدودکنندهای برای استفاده از گوشیهای همراه و سایر دستگاههایی که تولید میدان مغناطیسی میکنند، وضع کنند. دکتر مارتین بلنک از دانشکدهی فیزیولوژی و بیوفیزیک سلولی دانشگاه کلمبیا میگوید: گوشیهای همراه به سلولهای زنده آسیب میرسانند و ما را به تدریج به سمت مرگ میکشانند. ما دانشمندان چیزی ساختهایم که به خود ما آسیب میرساند و اکنون نمیتوانیم آن را کنترل کنیم. قبل از اختراع لامپ توسط ادیسون تابش الکترومغناطیسی ناچیزی در محیط زندگی ما وجود داشت، اما در حال حاضر سطح این میدانها بسیار بیشتر از حالت طبیعی است و روز به روز در حال افزایش است. نظریهی دکتر بلنک بدون پایه و اساس نیست و حقایق زیادی وجود دارند که صحت نظریهی او را به اثبات میرسانند. تابش الکترومغناطیس قبل از هر چیزی بهتر است با تابشهای الکترومغناطیس آشنا شویم و بدانیم که چگونه این تابشها به ما ضرر میرسانند. بهتر است بدانید گوشی همراه شما مقدار مشخصی تابش تولید میکند، که عامل اصلی این تابشها وایفای، بلوتوث و اینترنت همراه هستند. البته این تابش ها در سایر لوازم الکتریکی مانند تلویزیون، رادیو و مایکروویو نیز وجود دارند. عاملی که باید به آن توجه شود این است که تابشهای یونیزه و غیریونیزه چه تفاوتهایی دارند و چگونه ما را تحت تاثیر قرار میدهند. تابش یونیزه و غیرهیونیزه
تابشی که بتواند از بین اتمهای یک مولکول حرکت کند ولی انرژی کافی برای جدا کردن الکترونها نداشته باشد، را تابش غیریونیزه مینامند. برای مثال نور مرئی، امواج صوت و مایکرویو جز این دسته طبقهبندی میشوند. در مقابل اما امواج یونیزه نیروی کافی برای جدا کردن کامل الکترون از اتم را دارند و نتیجهی این عمل تشکیل یونها است. این شکل قوی از تابشها حاوی اشعههای فرابنفش، ایکس و حتی گاما هستند. تابش غیریونیزه محدودهای از اشعهها با فرکانس بسیار کم تا اشعههای مایکروویو و مادون قرمز را در بر میگیرد. آژانس حفاظت محیط زیست میگوید: اشعههای دارای فرکانس بسیار کم، طول موج بالا ( در بازهی میلیون متر و حتی بیشتر) و فرکانسی در حدود ۱۰۰ هرتز و حتی کمتر دارند. فرکانسهای رادیویی طول موجی بین یک تا صد متر و فرکانسی بین یک تا صد هرتز دارند. مایکروویوی که ما برای گرم کردن غذا از آن استفاده میکنیم، طول موجی در حدود ۱۰۰ متر و فرکانسی در حدود ۲/۵ میلیارد هرتز دارد. وقتی تابش یونیزه وجود دارد، اشعههای فرابنفش توانایی شکستن پیوند بین اتمها را خواهند داشت، به این دلیل باید هنگام قرار گرفتن در معرض امواج فرابنفش و اشعهی ایکس، کاملا محتاطانه عمل کنیم. اشعهی ایکس و گاما فرکانس بالایی در حد ۱۰۰ هزار گیگاهرتز و طول موج بسیار کم در حدود یک پیکومتر، دارند. آژانس حفاظت محیط زیست میگوید: این تابشها میتوانند الکترونها را کاملا جدا کنند و در صورت داشتن تابشی با انرژی بالا حتی هستهی اتم را نیز بشکافند. و اما گوشیهای هوشمند
گوشیهای هوشمند ما، تابش غیر یونیزه تولید میکنند اما با فرکانسی بسیار کم. همهی راههای ارتباطی با گوشی شما تحت فرکانسهای مختلفی عمل میکنند. ارتباط وایفای گوشی شما بصورت عمده در ۵ فرکانس ۲.۴، ۳.۶، ۴.۹، ۵ و ۵.۹ گیگاهرتزی برقرار میشود. بلوتوث گوشی در باندی با فرکانس ۲.۴ گیگاهرتزی عمل میکند. اینترنت همراه نیز در محدودهی وسیعی از فرکانسها در بازهی ۷۰۰ مگاهرتز تا ۲.۷ گیگاهرتز، کار میکند. همهی این فرکانسها در کنار یکدیگر نیز در مقابل فرکانسهای اشعهی فرابنفش و ایکس ناچیز هستند. در واقع این فرکانسها نمیتوانند عاملی برای سرطان یا ایجاد تومور قلمداد شوند، اما میتوانند باعث داغ شدن گوشی شما شوند. انرژی بالایی که ازدیاد این فرکانس ها ایجاد میکنند، میتواند با گرم کردن سلولهای بدن به شما آسیب برساند، اما این اتفاق خیلی شایع نیست. غالب انرژی این فرکانسها توسط پوست و سایر سلولهای نزدیک به آن جذب میشود، این انرژی باعث میشود تا دمای مغز به مقدار ناچیزی بالا برود. آژانس حفاظت محیط زیست میگوید: تا به امروز، تحقیقی مبنی بر خطرناک بودن امواج رادیویی با فرکانسی کمتر از فرکانسی که باعث گرم شدن سلولهای پوست میشود، وجود ندارد. بعلاوه وجود ارتباط بین میدان الکترومغناطیسی و صدمات احتمالی، به اثبات نرسیده است. آژانس حفاظت محیط زیست مدعی است که گوشیهای هوشمند اثر کوتاه مدت بر سلامتی انسانها ندارند، اما آیا اثرات مخرب بلند مدت نیز نخواهند داشت؟ غالب تحقیقاتی که در گذشته انجام شدهاند، سعی در درک ارتباط بین ایجاد تومور و گوشیهای همراه داشتند. گوشیهای همراه در حدود سال ۱۹۹۰ میلادی وارد زندگی ما شدهاند و این بازهی کم، انجام تحقیقات توسط دانشمندان را دشوارتر میکند. بیماری سرطان غالبا خود را چندین سال پس از ایجاد تومور نشان میدهد، در نتیجه تحقیقات کنونی بر روی انواعی از سرطان انجام میگیرد که در مدت زمان کمی اثرات خود را بروز میدهند. با این وجود تحقیقات روی حیوانات نشان میدهند که ارتباطی بین تشکیل تومور و قرار گرفتن در معرض امواج رادیویی وجود ندارد. با اینکه آژانس حفاظت محیط زیست تاکنون نتوانسته تابش امواج مضر از گوشیهای هوشمند را به اثبات برساند اما آن را در دستهی عوامل احتمالی بروز سرطان ردهبندی کرده است، هر چند هیچ گواهی بر سرطانزا بودن گوشیها وجود ندارد. آیا ما واقعا در معرض خطر هستیم؟ دکتر مارتین بلنک به عنوان نمایندهی ۲۰۰ دانشمندی که در این زمینه تحقیق میکنند، استفادهی بدون محدویت از امواج رادیویی را برای سلامتی انسان مضر میداند. البته دکتر بلنک به طور خاص در مورد گوشیها حرفی نمیزند بلکه در مورد همهی دستگاههای که از این امواج بهره میبرند، سخن میگوید. مطمئنا دانشمندان سخن بیپایه و اساس به زبان نمیآورند. نگرانیها در مورد این تابشها به حق است اما نه به اندازهای که این دانشمندان مدعی آن هستند. اینکه خطاب به عموم میگویند گوشیهای هوشمند ما را به تدریج به کشتن میدهند، سخن درستی است اما باعث ترس افرادی میشود که در این مورد اطلاعاتی دقیقی ندارند. گوشیهای هوشمند در زندگی روزمره همواره در دسترس و نزدیکی ما قرار دارند، اما به هیچ عنوان مسبب ایجاد تومور مغزی یا سایر سرطانها نیستند. نتیجهگیری اگر میخواهید ریسک چنین خطری را نپذیرید، راهکارهای فراوانی برای حذف این تابشها از زندگیتان وجود دارد، به طور کلی هر چه از گوشی همراه خود دورتر باشید، در معرض تابش کمتری خواهید بود. استفاده از هدستهای بلوتوث نیز میتواند به شما اجازه دهد تا از گوشی خود دورتر باشید. برای پاسخ به سوال باید گفت که بله، احتمالا گوشیهای همراه برای ما مضر هستند اما هیچ مدرکی برای اثبات این موضوع که تابشهای ساطع شده از گوشی و یا تبلت شما باعث ایجاد سرطان میشوند، در دست نیست. نظر شما چیست؟ آیا باید نگران قرار گرفتن در معرض تابشهای الکترومغناطیسی باشیم؟
افراد حریص و طماع را اشرف خر گویند . این نام و عنوان مخصوصاً به آن دسته از طعمکاران اطلاق می شود که حرص و طمع و ولع آنها سرانجام به ندامت و پشیمانی منتهی می گردد . نه خود می خورند و نه به دیگران می خورانند . نه خودشان از این رهگذر طرفی می بندند و نه آثاری که نفع و مصلحت عامه بر آن مترتب باشد بر جای می گذارند . به یک عبارت از آن همه ثروت و اندوخته فقط مظلمه و بدنامی را با خود به گور می برند . بیلان زندگی آنها را در این شعر می توان خلاصه کرد :
دیدی که چه کرد اشرف خر او مظلمه برد و دیگری زر
اکنون ببینیم اشرف کیست و چه خریت و حماقتی نشان داده که بصورت " اشرف خر " ضرب المثل شده است . ملک اشرف بن تیمورتاش چوپانی معروف به اشرف از امرای جابر و سفاک چوپانیان در آذربایجان ، و معاصر شیخ صفی الدین اردبیلی و شیخ صدرالدین موسی بود که در حرص و طمع و بخل و امساک نظیر نداشت . به سکه طلا عشق می ورزید ؛ به قسمی که پس از تحصیل قدرت هر جا و نزد هر کس از زر ناب و سکه های طلا اثر و نشانی می یافت آن را به زور و عنف می ستاند و در خزانه شخصی خود جای می داد . اگر چه شادروان عبدالله مستوفی معتقد است که : « اشرف از القاب پادشاهان صفوی بود و واحد پول طلای کشور را به همین مناسبت اشرفی نامیده اند که بعدها اشرف افغان به مناسبت اسم خود این تسمیه را ترویج کرد . » ولی برخی از مورخان اعتقاد دارند که شدت علاقه ملک اشرف به مسکوکات طلا موجب گردید که سکه زر از آن تاریخ به نام اشرفی تسمیه و نامگذاری شود ؛ و مقصود از کلمه اشرفی همان انتساب به ملک اشرف چوپانی می باشد . محقق نامدار معاصر ، شادروان عباس اقبال آشتیانی در تأیید مطلب می نویسد : « ملک اشرف بعد از برگشتن به تبریز مملکت خود را که شامل عراق عجم و آذربایجان و اران و موقان و بعضی از نواحی گرجستان و کردستان بود ، بین امرای خود تقسیم نمود تا ایشان از آن بلاد اموالی استخراج کرده و پیش او بفرستند و هر چند گاهی آن امرا را مقید می نمود و پس از گرفتن داراییشان دیگری را بر سر کار می آورد . و هر جا می شنید کسی مال دارد ، تا ثروت او را ضبط نمی کرد راحت نمی نشست .... » اشرف هفده خزانه زر داشت و خزانه اش همیشه پر از مشکوکات طلا بود . سکه های اشرفی ، وی را چنان منقلب می کرد که گاهی مقام و منزلت خویش را از یاد می برد . عمله دارالحکومه هر وقت اشرف را در مسند دارالحکومه نمی دیدند ، برای آنها یقین حاصل بود که در یکی از خزانه ها به شمارش جواهر و مغازله با اشرفی اشتغال دارد . همه می دانستند که سکه زر برای اشرف از هر چیز ، حتی جان و مال و ناموس مردم رجحان و برتری دارد . در زمان حکومت ملک اشرف خطه آذربایجان به ویرانی رفت و مردم غیور آن سامان از فرط مظالم و تعدیات عمال اشرف جلای وطن کردند . عمال اشرف به پیروی از مخدوم خویش چنان به کار تحصیل سیم و زر اشتغال داشته اند که کار ملک و ملت و تمشیت امور را از یاد برده بودند . شغل و وظیفه آنها تجسس در خانه ها ، و شکنجه دادن مردم بیچاره و به دست آوردن نقود و مسکوکات طلا بود . عرض و ناموس و حریم امنیت و آسایش مردم دستخوش مطامع اشرف و بازیچه هوی و هوس عمال نابکارش واقع شده بود . خلاصه کار ظلم و ستم ملک اشرف به حدی بالا گرفت که علما و روحانیون و مشایخ بزرگ را نیز از خود رنجانید و حتی تصمیم گرفت شیخ صدرالدین موسی را که غالباً از اعمال و تعدیاتش انتقاد می کرد ، دستگیر و زندانی کند . شیخ صدرالدین اضطراراً از اردبیل حرکت کرد و به گیلان رفت . عده ای از علما و عرفای بزرگ که از ظلم و ستم اشرف به ستوه آمده هر کدام به کشوری مهاجرت کرده بودند ، عاقبت با برخی از خلفای شیخ صدرالدین موسی از قبیل شمس الدین حافظ سلماسی و دیگران به همراهی قاضی محی الدین بردعی ، از راه دربند قفقاز به جانب دشت قپچاق حرکت کردند و در شهر غازان سرای که پایتخت جانی بیگ خان اوزبک پادشاه مغولی و مسلمان دشت قپچاق بود رحل اقامت افکنده و در آنجا به وعظ و ارشادخلق پرداختند . چون جانی بیگ خان از ورود علما و صلحای مزبور آگاهی یافت ، از آنجا که مسلمانی عادل و صاحب دل بود ، یکی از روز های جمعه به مجلس وعظ آمد و قاضی محی الدین در اثنای موعظه شرح ستمکاری های ملک اشرف چوپانی را به نوعی تقریر کرد که جانی بیگ خان و اهل مجلس به گریه افتادند . قاضی محی الدین در ضمن سخنان خود مخصوصاً به این حدیث اشاره کرد " کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته " و گفت : « امروز که خداوند به جانی بیگ خان قدرت عطا فرمود ، او مکلف است که مصیبت و بلای اشرف را از سر مسلمانان آذربایجان دفع فرماید . » جانی بیگ خان که مردی دیندار و فضل دوست بود ، آنچنان تحت تأثیر بیانات نافذ قاضی محی الدین بردعی قرار گرفت که بی درنگ به تجهیز پرداخت و با سپاهی متشکل از ناراضیان و ستم کشیده ها و افراد ابواب جمعی خود که ظرف یک ماه جمع آوری کرده بود در سال 758 هجری از راه دربند قفقاز عازم آذربایجان شد . با این چنین سپاه که صد کس از ایشان را یک سرباز جنگی کفایت می کرد ، نخست به اردبیل رفت و روزی چند به انتظار ماند تا شیخ صدرالدین موسی از گیلان رسید . سپس جانب تبریز را در پیش گرفت و بر سر ملک اشرف تاخت . چون سکنه آذربایجان همه ناراضی بودند ، لذا پس از زد و خوردی مختصری اشرف که به خوی فرار کرده بود دستگیر شد و جانی بیگ خان بر اثر اصرار حکمران شروان و قاضی محی الدین بردعی ، فرمان داد شمشیری به پهلویش فرو بردند که از آنطرف بیرون آمد . اموال ، جواهر و زر سرخ و سفیدش را که بر چهارصد استر ( قاطر ) و هزار شتر بار کرده به سمت شهر خوی روانه کرده بود ، جانی بیگ خان بدون کمترین زحمت و دردسر یکجا ضبط کرد و سر اشرف را بر در مسجد مراغیان تبریز آویخت . بیچاره بدبخت مدت چهارده سال آن همه در راه تحصیل سکه اشرفی خون ریخت و ستم روا داشت ، نخورد و انفاق نکرد ، سرانجام همه به تاراج رفت و جانش را بر سر آن نهاد و دولت امرای چوپانی با کشته شدن او منقرض گردید . از این واقعه تاریخی و آموزنده بی خبرانی باید درس تنبه و عبرت گیرند که افق دید آنها محدود به زندگی ظاهری و مادی است و در ماورای این چهار دیواری ، حقیقت و واقعیتی را نمی بینند . گویی عمر ابد و زندگی جاویدان را به آنان بخشیده اند که ایام و لیانی و هم و غم خویش را صرفاً به کسب مال دنیا و منال مصروف می دارند . زان دو نیم است دانه گندم که یکی خود خوری یکی مردم منبع:www.100100.ir
اگر كسي آرزوي رسيدن به هدفي داشته باشد اما شرايط رسيدن به آن هدف را نداشته باشد هدف را كوچك ميكند و مثلاً ميگويد: اينكه اهميتي ندارد، اين چيزها براي من خيلي كوچك و بيارزش است ولي آنان كه حرف او را ميشنوند او را مسخره ميكنند و اين مثل را ميگويند. روزي گربهاي به سر وقت شير داغي رفت، چون لب به شير زد زبانش سوخت و نتوانست آن را بخورد در همين هنگام صاحبخانه سر رسيد و ديد كه گربه در كنار ظرف شير نشسته و سرپوش شير را هم برداشته، اما آن را نخورده، صاحبخانه چون اين وضع را ديد به گربه گفت: «گربه! چرا شيري را كه سرپوش آن را برداشتي نخوردي؟» گربه در جواب گفت: «چون شير مال صغير بود آن را نخوردم!» منبع:iketab.com
هرگاه كسي در مقام دعوي و شكايت يا مباحثه و مناظره سند قاطع و مدرك محكم وغيرقابل ايرادي ارائه كند كه مخاطب و طرف دعوي را تحت تاثير قراردهد اطرافيان اصطلاحاً مي گويند :« فلاني كله گرگي نشان داد » يعني: مدركي ارائه كرد كه نفي و رد آن به هيچ وجه امكان پذير نيست . مثل كله گرگي بيشتر بين عوام الناس بخصوص حشم داران و گله داران مصطلح است و ريشه تاريخي آن به اين شرح است : به طوري كه ميدانيم زندگي و مقدرات حشم داران و گله داران به ويژه شبانان و چوپانان به وجود گوسفند و سلامت و پرواري گوسفند و بالاخره بهره برداري بيشتر و بهتر از همه چيز گوسفند ارتباط و بستگي دارد . گله هاي گوسفند تا بيست سي سال قبل كه دانش و دامپزشكي توسعه و پيشرفت قابل توجهي نكرده بود همواره در معرض آفتها و بيماريهاي گوناگون قرار داشتند و از رهگذرآن آفات دهها و صدها و گاهي يك رمه گوسفندبه هلاكت مي رسيدند . گله داران در مقابل آن آفات و بيماريهاي حيواني به حكم تجربه و ممارست درمانها و پيشگيريهايي به كار مي بردند و از مرگ و مير گله و رمه گوسفند تا حدودي جلوگيري مي كردند اما دشمن اساسي و اصلي گوسفندان گرگهاي گرسنه بوده اند كه در نيمه هاي شب سگهاي شباني را مي فريفتند يا مي راندند و به گوسفندان كه در خواب راحت غنوده بوده اند حمله برده تعداد كثيري از اين حيوانات مظلوم و بي آزار را مي ربودند و مي دريدند . دفع و رفع گرگان گرسنه كه با سگهاي چوپاني چاره پذير نبود قهراً چوب و چماق شبانان در آن دل شب و تاريكي مظلم نمي توانست كاري انجام دهد . در واقع براي شبانان و گوسفندداران هيچ دشمني خطرناكتر از گرگ نبود زيرا نه وسيله دفاع موثر و پيشگيري داشت و نه در روز روشن حمله مي بردند كه راه چاره و علاجي داشته باشد . در اين صورت اگر احيانا چوپاني موفق به كشتن گرگي مي شد كله گرگي را بر سر چوبدستي خودش مي كرد و به گله هاي ديگر مي رفت . صاحبان هر گله درازاي اين فتح و فيروزي كه دشمن خطرناكي را از سر راه گله برداشته است موظف بوده اند هركدام يك راس گوسفند به عنوان جايزه و يا به اصطلاح چوپانان به عنوان كله گرگي به آن چوپان بدهند و بالنتيجه چوپان فاتح در ظرف چند روز به نواي قابل توجهي مي رسيد. كشتن گرگ اختصاص به چوپانان و شبانان نداشت بلكه هركس وهر شكارچي كه به چنين موفقيتي دست مي يافت با گرداندن كله گرگي در ميان گله داران يكشبه صاحب يك گله گوسفند مي شد . صاحبان گله موظف بوده اند به محض رويت كله گرگ يك راس گوسفند يا قيمت آن را به عنوان كله گرگي به صاحب و مالكش تسليم نمايند . منبع:iketab.com
كار او دیگر اصلاح پذیر نیست ، چون بسیار خراب است ، بیشتر در مورد ورشكست شدهای گویند كه با كمك دوستان هم نمیتواند باز به سركار خود برگردد، یعنی خرابی كار بیشتر از این حد است. در موارد مشابه نیز كاربرد دارد. لازم است كه اول معنی واژه " بارگه " را بدانیم : بارگه در تداول آباده و صُغاد سد كوچكی است كه چون آبیار بخواهد آب را سوی دیگر بفرستد، ماسه و شن و ریگ آن طرف جوی را كه باید آب برود با بیل بر میدارد و به سمتی كه نباید آب برود میریزد. در این موقع حساس، چابكی و جلدی لازم دارد. چون این كار باید سریع انجام شود، یعنی از وقتی كه میرآب اعلام میكند، دیگر جریان آب به حساب مَمَر دوم كه سد آن برداشته شده است، خواهد بود. گاهی زارعان در این موقع اگر سنگی بزرگ و امثال آن را بیابند از آن استفاده میكنند، ولی برخی وقتها به سبب فشار زیاد آب یا از چابكی لازم برخوردار نبودن، موجب میشود كه آب را نتوانند بگردانند. در این زمان است كه " بارگه " را آب میبرد و دیگر كار یك نفر نیست كه بتواند آب را برگرداند ( واژه بارگه را مردم كرمان " گرگه " و كردان " ورگال " گویند. منبع:sarapoem.persiangig.com
واژه مرکب بالا در شرح و توصیف قصص و داستان ها و همچنین زیبایی لعبتان طناز و دلربا به کار می رود ولی دانش پژوهان از آن در تعریف مقام رفیع دانش و معرفت استفاده می کنند چه اگر به حقیقت مداقه نماییم علم و دانش گوهر شبچراغی است که حجاب جهل و تاریکی را دریده حقایق و دقایق جهان را در نظر آدمی جلوه گر می سازد. به همین جهت است که غالباً در تعریف و توصیف شخیت های بارز و مؤثر جهانی گفته می شود : " این دانای محقق گوهر شبچراغی است که افق آفاق را به نور کمال و هنرش روشن کرده است . "
اکنون ببینیم گوهر شبچراغ چیست که تا این اندازه مورد توجه و عنایت محققان و روشنفکران جهان واقع شده است . " به طوری که در مقاله بادآورده را باد می برد و این کتاب شرح داده شده خسرو پرویز پادشاه ساسانی به مال و خواسته و نفایس عجیبه و گرانبها اشتیاق وافر داشته است و به جرأت می توان گفت تقریباً تمام خزائن و تجملاتی که بعد از جنگ قادسیه به دست اعراب افتاد و همه به وسیله خسروپرویز تهیه و تدارک شده بود.
ماحصل مطالبی که در کتب تاریخی به ویژه کتاب ایران در زمان ساسانیان در این زمینه نوشته شده است به شرح زیر است: از عجایب و نفایس دستگاه پرویز یکی شطرنج بود که مهره هایش را از یاقوت و زمرد ساخته بودند . دیگری نرد از بسد و فیروزه قطعه ای زری به وزن دویست مثقال که آن را مشت افشار یا دست افشار می گفتند زیرا چون موم نرم بود و می توانستند آن را به شکلهای مختلفه در آوردند. دیگری دستار که ظاهراً از پنبه کوهی بود و شاه دست هایش را با آن پاک می کرد . دستار مزبور چون چرکین می شد آن را در آتش می افکندند و آتش چرک های دستار را از بین می برد ولی دستار را نمی سوزانید. بزرگ ترین نفایس خسرو پرویز تخت طاقدیس بود یعنی تختی به شکل طاق که در غایت وسعت و مرصع به جواهر قیمتی بود و یکصد و چهل هزار میخ نقره در اطراف آن به کار برده بودند. دیگر قالی بزرگ و زربفت موسوم به وهاری خسرو یا بهار کسری و یا به اصطلاح معروف بهارستان بود که به قول بلعمی آن را فرش زمستانی می گفتند به طول و عرض شصت ارش که تالار بزرگ قصر سلطنتی تیسفون را مفروش می کرد و گل و بوته ها و نقش و نگارهای قالی مزبور در فصل زمستان منظره بهاری را در نظر شاهنشاه جلوه می داده است. همچنین خسروپرویز تاج مرصعی داشت که شصت من زر خالص در آن به کار رفته بود . بدون شک این همان تاجی است که نوشته اند مرصع به زر و سیم و یاقوت و زمرد بوده به وسیله زنجیری از طلا به سقف تیسفون آویخته بوده اند. این زنجیر چنان نازک بود که از دور دیده نمی شد و چون بیننده از مسافتی نسبتاً بعید نگاه می کرد می پنداشت که واقعاً تاج بر سر شاه قرار دارد در صورتی که این کلاه به قدری سنگین بود که هیچ سری تاب نگاه داشتن آن را نداشته است. در سقف تالار یکصد و پنجاه روزنه به قطر دوازده تا پانزده سانتیمتر تعبیه کرده بودند که نوری لطیف از آنها به درون می تافت و در این روشنایی اسرار آمیز ، آن همه شکوه و جلال و تجمل ، اشخاصی را که برای دفعه اول به آنجا قدم می نهادند چنان مبهوت می کرد که بی اختیار به زانو درمی آمدند. چون پادشاه پس از بار از تخت برمی خاست و می رفت ، تاج همچنان آویخته بود و آن را با جامه زربفت مستور می کردند که از گرد و غبار محفوظ بماند . حلقه ای که زنجیر تاج را به سقف می بست تا سال 1812 میلادی بر جای بود و در آن وقت آن را برداشتند. باری ، یاقوت های رمانی آن در شب چون چراغ روشنایی می داد و آن را در شب های تار به جای چراغ به کار می بردند . بدون شک مقصود از گوهر شب چراغ همین یاقوت های رمانی تاج خسرو پرویز بود که بعدها به صورت ضرب امثل در آمده است چه قبل و بعد از این تاریخی مدارک و شواهدی موجود نیست که دال بر اثر وجودی گوهر شب چراغ باشد. شاردن سیاح معروف فرانسوی راجع به گوهر شب چراغ نوشته است: " ... ایرانیان می گویند که یاقوت احمر و زبرجد و همچنین گوهر شب چراغ که سنگ مشهوری است که دیگر وجود خارجی ندارد و قریبت به یقین است که فقط یاقوت آتشی است که دارای رنگ و جلای عالی می باشد از کانهای مصر استخراج می گردد . در ایران برای این سنگ خاصیت درخشندگی خاصی که تمام اطراف خود را روشن کند قائل می باشند و به همین جهت آن را شب چراغ یعنی شعله شب می نامند و شاه مهره یعنی سنگ سلطانی و شاه جواهرات یعنی سلطان گوهر ها نیز می خوانند . ایرانیان برای این سنگ صفات مافوق الطبیعه ای قائل اند و برای آنکه داستان کاملاً اسرارآمیز باش حکایت می کند که گوهر شب چراغ در سر اژدهایی یا بر سر سیمرغ و یا عنقایی در کوه قاف به وجود می آید . مشرق زمینیان از این کوه جبال اقصای شمال را قصد می کنند . " منبع:www.100100.ir
قصابي بود که هنگام کار با ساتور دستش را بريده بود و خون زيادي از زخمش مي چکيد . همسايه ها جمع شدند و او را نزد حکيم باشي که دکتر شهرشان بود بردند . حکيم بعد از ضد عفوني زخم ميخواست آن را ببندد که متوجه شد لاي زخم قصاب استخوان کوچکي مانده است . مي خواست آن را بيرون بکشد اما پشيمان شد و با همان حالت زخم دست قصاب را بست و به او گفت : زخمت خيلي عميق است و بايد يک روز در ميان نزد من بيايي تا زخمت را پانسمان کنم. از آن روز به بعد کار قصاب درآمد . هر روز مقداري گوشت با خود ميبرد و با مبلغي به حکيم باشي ميداد و حکيم هم همان کار هميشگي را مي کرد اما زخم قصاب خوب نشد که نشد . مدتي به همين منوال گذشت تا اينکه روزي حکيم براي مداواي بيماري از شهر خارج شد و چند روزي به سفر رفت و از آنجايي که پسرش طبابت را از او ياد گرفته بود به جاي او بيماران را مداوا مي کرد . آن روز هم طبق معمول هميشه قصاب نزد حکيم رفت و حکيم باشي دست او را مداوا کرد و پس از ضد عفوني مي خواست پانسمان کند که متوجه استخوان لاي زخم شد و آن را بيرون کشيد و زخم را بست و به قصاب گفت : به زودي زخمت بهبود پيدا ميکند . دو روز بعد قصاب خوشحال نزد پسر حکيم آمد و به او گفت : تو بهتر از پدرت مداوا مي کني . زخم من امروز خيلي بهتر است . پسر حکيم هم بار ديگر زخم را ضدعفوني کرد و بست و به قصاب گفت :از فردا نيازي نيست که نزد من بيايي. چند روزي گذشت و حکيم از سفر برگشت . وقتي همسرش سفره را پهن کرد متوجه شد که غذايش گوشت ندارد و فقط بادمجان و کدو در آن است . با تعجب گفت : اين غذا چرا گوشت ندارد؟ همسرش گفت تو که رفتي پسرمان هم گوشتي نخريده . حکيم با تعجب از پسر سوال کرد : مگر قصاب نزد تو نيامد ؟ پسر حکيم با خوشحالي گفت : چرا پدر آمد و من زخمش را بستم و استخواني که لاي آن مانده بود را بيرون کشيدم . مطمئن باشيد کارم را خوب انجام دادهام . حکيم آهي کشيد و روي دستش زد و گفت : از قديم گفته بودند : نکرده کار ، نبر به کار .پس بگو از امشب غذاي ما گوشت ندارد. من خودم استخوان را لاي زخم گذاشته بودم تا قصاب هر روز نزد من امده و مقداري گوشت برايمان بياورد . از آن روز به بعد درباره ي کسي که جلوي پيشرفت کارها را بگيرد يا دائم اشکال تراشي کند ، مي گويند : استخوان لاي زخم مي گذارد . منبع:kanoon.ir
روزي سواري از كنار دهي ميگذشت كه مردي با شتاب از ده بيرون آمد و خود را به او رساند و لگام اسبش را گرفت و از او خواهش كرد كه چخماق و سنگش را براي روشن كردن چپقش به او بدهد سوار درحالي كه با تعجب سراپاي مرد را نگاه ميكرد از او پرسيد: «به چه علت از اهل ده كه احتمالاً همهشان آتش دارند سنگ و چخماق يا آتش نگرفتهاي و به رهگذر ناشناسي پناه آوردهاي؟» مرد با قيافه حق بجانبي جواب داد: «والله چون اهل اين ده همه بدند و من هم بدها را دوست ندارم با همهشان قهرم آتش ترا بيمنتتر دانستهام». سوار به تندي لگام از دستش كشيد و درحالي كه اسبش را ميتاخت به مرد گفت: «تو خوب نيستي كه دهي را خوب نميداني، آتش من حيف است به دست تو برسد». منبع:iketab.com